چهارشنبه و پنجشنبه این هفته رو باید ثبت تاریخیش کرد دوتا آرزوی کوچیک ولی محال بعد ۶ سال اتفاق افتاد برام 

میگویند فقط صداست که میماند و امان از صدای او که جاودانه شد در گوش من.....

جاودانه شد 

شاید من واقعا احمق باشم  ۶ سال سر حرفم واسم و بدونم دست نیافتنی ترین اتفاق دنیاست ولی من وایستادم نمی‌دونم تا کی ولی فراموشت نمی‌کنم محال من....

از این چند وقته بگم که واقعا بد گذشت از آذر شروع شد 

اول با معدم خودنمایی کرد درد چهار ساله ی معدم که بالاخره اود کرد و من دو ماه روزی ۱۵ تا قرص خوردم که اکثرن انتی بیوتیک بودن

نا فیقام که از هیچ نامردی در حقم فروگذار نکردن یه روز گفتم غرورمو نمیشکنم ولی تو بحبوحه ی سختیام غرورمم له شد به بدترین ش ک ل م م ک ن 

و تازه فهمیدم کل عالم دارن پشتم تهمت میزنن و همشو دوستی مدیریت می‌کنه که من براش همه کار کردم 

اون روزایی که من داشتم بهش میگفتن بیا برگردیم اون داشت پشتم تهمت های ناجوری می‌زد

از همه ی کاراش گذشتم ولی این یکی دیگه به هیچ وجه نمیبخشم

لذتی که در انتقام هست در بخشش نیست قول میدم بیچارش کنم با راهی که خودش شروع کرده

ترو خدا بیاین آدم باشیم نه حیوون

بعد معدم افسردگی گرفتم شدیدددد و وقتی دیدم معدود عزیزام دارن بخاطرم پر پر میشن پاشدم دوباره خودمو جمع و جور کردم فقط بخاطرشون

 

الان خیلی خوب ترم بحران های خیلی بدی رو پشت سر. گذاشتم ولی الان خوبم

البته جاست ناو ابله مرغان گرفتم اونم تو این سن و سال واقعا زجر اوره و خیلی درد میکشم ولی بازم خوبم فکر کردن به اتفاقای هرچند کوچیک ولی خوب این اواخر بهترم میکنهههه

چه بی منطق به چشمات میشه عادت کرد (ته سیگار-رستاک)

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 28 خرداد 1396برچسب:, | 3:9 | نویسنده : پریشاد |

 بهارن امروز میگفت  یه روز با نگین قهر کردیم عصرش نگین پیام داد که من عین کنه بهت چسبیدم نمیتونی منو ول کنی حتی اگه خرطوممو قطع کنی بعدشم این کلی خندیده و موضوع فراموش شده و نهایتا اشتی کردن

داشتم فکر میکردم چقد راحت باهم اشتی کردن کاش منم میتونستم به ث بگم بیا برگردیم به سابق بیا فک کن اولشیم 

ولی نمیتونم خرطوم من غرورمه حس کنم ممکنه کسی دست به خرطومم بزنه نزدیکش نمیشم من ادم مغروریم و همیشه سر این غرورم خیلیارو  از دست دادم هچ نگفتم ببخشید هیچ وقت نگفتم بیا باهم مثل سابق باشیم هیچ وقت نگفتم یا من سرد نباش هیچ وقت نگقتن دوست دارم

نه نه این دوتای اخریو گفتم یکیشو همین دو سه ماه قبل به ف گفتم اخریشم شش سال پیش گفتم 

من دوبارتو زندگیم غرورمو کنار گذاشتم و هیچ وقت از این دوبار پشیمون نمیشم 

ف برام عزیزه چند وقت پیش بام سرد شده بود نتوستم تحمل کنم نمیخواستم از دست بدمش اون روز من تنبل ۱/۵ساعت تمام تند تند پا به پاش پیاده رفتم رفتیم جلو در ارزوهامون بعدم کلی حرف زدیمو راه رفتیم 

اونروز وقتی برگشتم خونه پاهام تاول زده بودن و بعد شش سال اولین بار بود جلو یکی بدون غرور بودم ولی هیچکدومشون ناراحتم نکرد تاول خوب شد و غرورمم سالم موند ولی خوشحال بودم چون از دستش ندادم

دلم میخواست میتونستم به ث بگم بیا باز کنارم ولی نمیتونم فک نکنم بعدش ازجریحه دار شدن غرورم خوشحال بشم

بعد سه ماه دیگه نمیبینمش 

پریشاد بعد خوردن نصف قهوه ی تلخش رو به ف کرد و گفت بیا شیرینش کنیم زندگی شیرین بشه 

ف گفت ولی حقیقت همیشه بهتره ...بازم قهوه هامونو تلخ میخوریم ....

اون روز تو کافه ی همیشگیمون نشسته بودم و داشتم تیکت های زیر شیشه ی میزو میخوندم یکی نوشته یود :من ناراحت بودم ولی به اونا گفتم خستم  

#منم ناراحت بودم...

چقد قشنگ بود این جمله هه

#


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 8 دی 1395برچسب:, | 1:45 | نویسنده : پریشاد |

 یادتونه پست قبلی نوشتم دوتا از دوستام دلمو شکستن ولی به روشون نمیارم با یکیشون کات کردم البته با دونفر کات کردما ولی خب یکیشون برام اهمیتی نداشت ولی اون یکی.... 

راستشو بخواین اونو دوسش داشتم اصلا دوست نداشتم رابطمون بهم بخوره ولی نفر دوم همیشه نقش باقالی رو بین ما داشت الان میگم کاش خیلی وقت پیش حذفش میکردم مامانم راس میگه رابطه های سه نفره هیچ‌وقت ادامه پیدا نمیکنن همیشه دوستاشون علیه اون یکی توطئه میکنن یاد آهنگ یاس افتادم تا دو نفرو باهام آشنا کردیم تیم شدن مارو بکوبن زمین من آشناشون کردم...  

از دست اولی یا همون ث ناراحت نیستم بخشیدمش ولی محاله فراموشش کنم ولی نفر دوم یا همون الف رو هرگز نه میبخشم و نه فراموش میکنم به خودشم گفتم میدونم خیلی وقت بود پشت سرم جلسه راه مینداخت من میدونستم ولی کاریش نداشتم میدونین انتظار نداشتم حداقل این بم خیانت کنه چون بی اغراق بخوام بگم من اونو دو سال پیش از لجن درش آوردم از یه لجن واقعی که واقعا داشت بدجور توش غرق میشد خیلی پشیمونم کاش میذاشتم اخراج میشد حقش بود واقعا حوصله داشتم چیزی رو بهش دادمو پس میگرفتم ولی واقعا خسته تر از این حرفام.... هرچند قسم خوردم یه روزی تلافی شو نشونش بدم....(ماره تو آستین) 

ث رو کاریش ندارم چون به هر حال میشناسمش میدونم دست خودش نیس هر کی هر چی بگه روش اثر میذاره یه روایت هست میگه مامانش بجای شیر مایع استخراج شده از تقطیر مغز خر بهش خورونده اونم یه طویله درسته ف میگه آگه خودش نمیخاست روش تاثیر نمیذاشت ولی من بخشیدمش فقط بخاطر اینکه مشکل از تغذیه ی دوران نوزادیشه 

یه چیز جالبی که هست اینه که من اصلا آدم اهل خشونت نیستم حتی آگه از یکی بدم بیاد یا حتی متنفر باشم ولی تو مورد الف هر روز که جلو چشممه و میبینمش یه قدرت عجیبی تو دستام جمع میشه فقط دلم میخاد بگیرم یه جفت کشیده ی نر و ماده بغل گوشش بخوابونم شاید ییکم غلیان درونیم تسکین پیدا کنه هرچند بعیده 

راسی سر چی اینجوری شد؟ 

یادمه یه روز تابستون به هردوشون گفتم دوستیا باقی نمیمونن یه روز میپاشن بعد این دوتا خودشونو شهید کردن که نه اینطوری نیست و تو بد بینی و ما سه تا تا ابد باهمیم و از این چرندیات یه کلمه گفتم امیدوارم اینطوری باشه ولی زمان خیلی چیزارو تغییر میده دیدین اونی شد که من گفتم بد بین نیستم واقع بینم

بعدا نوشت :من قبلنا از پسرا بدجور میترسیدم بنظرم موجودات غیرقابل اعتماد و ترسناکین ولی جدیدا به این نتیجه رسیدم باز رحمت به پسرا این دخترا واقعا وحشتناکن خیلیاااااا اصلا لولو خورخوره ای که میگن همینان بخدا واقعا از دخترا میترسم 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 22 آذر 1395برچسب:, | 23:32 | نویسنده : پریشاد |

سلام من برگشتم 

 

خیلی خوبه آدم یه جایی رو داشته باشه که توش تغییر خودشو تو مرور زمان ببینه  دقیقا همچنین جاییه 
امروز وقتم و نوشته های گذشته رو خوندم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود:کجا رفت اون دختر پر شر و شور؟؟ چی شد یهو؟ 
اولاش پر از امید بود امید به یه آینده مبهم! واقعا مبهما ولی خب هر چی بود امیدواری بود دیگه چی بهتر از امید 
امیدواریم بخاطر این بود که هنوز همه ی راها رو امتحان نکرده بودم امیدوار بودم یه روز رویایی که از 12سالگیم تو سرم بود به واقعیت تبدیل بشه فکر میکردم آگه فقط یکی از این کارایی که تو این چند ماهو کردمو بکنم فقط یه یکیش همه چی حل میشه 
ولی... همیشه اونجوری نمیشه که ما میخوایم 
تو این چند ماه گذشته من همه ی همه راهایی رو شاید قابل تصورم نباشه رو امتحان کردم هر دیوونه بازی که مطمعنم دوستام بفهمن شاخ درمیارنو در آوردم(شاخ درمیارن چون از کسی که اکثرا محتاطه و از کارایی بی منطق به دوره و خودشو توی چارچوبایی که ساخته حبس کرده واقعا اون کارا بعیده..)ولی من پشیمون نیستم و نخواهم بود چون هیچ ای کاشی باقی نموند تا شبا بیدار نگهم داره این 6سال با همه تلخی و شیرینیاش تموم شد.... تموم شد چون دیگه هیچ امیدی وجود نداره 
گاهی باید پذیرفت... انگار این قسمت که میگن درسته.... اره قسمت نبود 
حکمت خدا بود
میگن خدا هیچ دعایی رو بی جواب نمیذاره همه ی دعا ها مستجاب میشن ولی به وقتش حتی شاید بعضی دعا ها رو تو اون دنیا مستجاب کنه چون خدا آینده هایی رو میدونه که ما ازش بی خبریم... 
خداجون اون دنیا به دردم نمیخوره این دنیام باشه قبول کردم که صلاح نیست و حکمت توعه 
و الانم اتفاقاتی که تو این سالا افتاده تاثیراتش شاید تا آخر عمرمم باهام باشن مثل این روزام  مرور زمان ببینه
من الان تو راهی دارم راه میرم که ثمره ی انتخابم از روی دیوونگیمه من عشق عمرانو ریاضی رو چه به تجربی و پزشکی؟ واقعا خنده داره ولی من از سر دیوونگی قدم تو این راه گذاشتم هنوزم که هنوزه فقط به هوای اون روزا دارم تو این راه پیش میرم شاید برای همینه که هیچ وقت اون دوستامو که عاشق دندان یا پزشکین رو درک نکردم من خواستم پزشکی بخونم ولی نه بخاطر دلیلی که همه بخاطرش پزشکی میخونن بخاطر یه دلیل بچگانه.... 
هرچند دیگه اون دلیل برام مرده و وجود نداره ولی این آخرین دیوونگیمو تا تهش میرم تا تهش تسلیم نمیشم هرچند هنوزم انگیزه هام شبیه انگیزه های بقیه نیست ولی باید این راه به آخرش برسه شاید این انتخابمم مصلحت خدا بوده.... 
________________________________
بزرگ شدن آرزویی بود که به امتحانش نمی ارزید خیلی عوض شدم شاید بهتره بگم تو پیچ و تاب دنیا خیلی از رفتارم تغییر کرد دیگه با هیشکی قهر نمیکنم دعوا نمیکنم حتی آگه ازش دلگیر باشم حتی به بهونه هاشم گوش نمیدم فقط میگم باشه تو راست میگی و تموم 
راستش هر بار میخوام با کسی حرف بزنم مدام این جمله میاد ذهنم که شاید این آخرین باری باشه که دارم باهاش حرف میزنم بذار خاطره ی خوبی براش باشم حتی آگه دلم از دستش خون باشه
 اگه این اواخر این تفکراتو نداشتم و مثل گذشته بودم قطعا باید باهاشون کات میکردم کسایی هستند که واقعا این اواخر بد جور دلمو شکستن حتی ناخواسته به روشونم آوردم ولی با اینکه دلم هنوزم از دستشون خونه ولی به روشون نمیارم سعی میکنم مثل گذشته باهاشون رفتار کنم
مخصوصا شما دوتا!!!  آخه چطور تونستید منو بشکنید؟؟ من که حداقل برا شماها آدم بدی نبودم
 
پ. ن:خداروشکر کسی از ادمای حقیقی زندگیم اینجا رو نمیخونه بجز تو ف عزیزم که اگه یه روز احتمالا اینجارو خوندی نخونده بگیر 
پ. ن:هنوز کلی حرف دارم بازم میام و مینوسیم
 

موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 11 آذر 1395برچسب:, | 1:28 | نویسنده : پریشاد |

من این وبلاگو صرفا جهت ثبت خاطراتم ثبت کرده بودم ولی این روزا احساس میکنم یکم ادم خاطره بازی شدم و تا این اندازه نوستالوژیک بودن رو دیگه دوست ندارم و میخوام تا یه زمان مشخصی هیچ کدوم از خاطراتمم رو تو هیچ جا ثبت نکنم

از طرفیم دیگه نوشتن برام جذابیت سابق رو نداره یعنی دیگه هیچی برام جذابیت سابق رو نداره چیزیایی که یه زمان باهاشون ذوق میکردم...اسمش تغییره یا بزرگ شدن؟؟؟؟نمیدونم

دلم میخواد یه حصار بلند بکشم دورم وتوش زندگی کنم. تنهایی....

ولی همتونو بخدا میسپارمو

خدافظ...



موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 26 مرداد 1394برچسب:, | 23:16 | نویسنده : پریشاد |

بالاخره پرونده ی امسالم بسته شد.بی اغراق بگم بدترین سال عمرمم به بدترین صورت تموم شد (البته از نظر من).

توی این نه ماه خیلی چیزا عوض شدن خودم،اعتقاداتم،علایقم،دوروبرم،دیدگاهم نسبت به همه،دیدگاهم به زندگی و خیلی چیزای دیگه...

تنها خوشحالیم اینه که تموم شد بالاخره و سه ماه وقت دارم تا بتونم برگردم به همون پریشاد سابق.امیدوارم همه چی مثل قبل بشه نه خیلی قبلا نه وقت مثل سال پیش(البته جاهای خوب سال پیش)

ایا تیر بر همه کس شاد و خرامان میگذرد؟؟؟؟

 

خیلی خیلی بعدا نوشت: نتونستم برگردم به همون روزا .روزای امروزمو میسازم...


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:, | 16:24 | نویسنده : پریشاد |

5سال گذشت

یادت گرامی باد....


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 30 خرداد 1394برچسب:, | 13:39 | نویسنده : پریشاد |

دورتر شدم...

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 2 خرداد 1394برچسب:, | 15:25 | نویسنده : پریشاد |

وای من باورم نمیشه این هفته تموم شد و من هنوز زندم و دارم برا شما!! مینویسم

خیلی خیلی هفته ی سختی بود روزی کم کم دوتا امتحان داشتیم و فاارق از امتحان روزای سخت و دوست داشتنی بود خستگی های دلنشینی داشت   با اینکه شبا ساعت 2 میخوابیدم و صبح 6 بیدار میشدم و تا خود شب سرگرم درس و مشق بودم ولی بازم دلنشین بود برام امتحانارو هم بعضیاشو خوب دادم بعضیارو بد هفته ی بعدم کلی امتحان داریم و ....

بگذریم جمعه قراره بریم اردوی اموزشی دفاع(من میگم جبهه)فکر کنم خوش بگذره یعنی امیدوارم خوش بگذره....

پ.ن:

بذار تو حال خودم باشم، منو چند تا شمع

بذار تو حال خودم باشم، نه نمیخوام پاشم

نمیخوام پاشم

نمیخوام پاشم

 

بذار تو حال خودم باشم ، نمیتونم زورکی تو دل تو جاشم

بذار تو حال خودم باشم ، میخوام چند روزی تنهاشم

بذار تو حال خودم باشم ، نمیخوام رویاهای تو از هم بپاشن

قشنگی صورت تو به خنده هاشن

بذار تو حال خودم باشم ، منو چن تا شمع

بذار تو حال خودم باشم ، نه نمیخوام پا شم

نمیخواد پاشه

♫♫♫

بذار برو منو اصلا با این هوا

هوایی که خیلی بد میشه شبا

میخوام این شبای سخت و یه جوری از پسش برآم

از پسش برآم

رو شده دستت برام

بذار برو منو و نیا این ورا

من حالم خوبه همین پایین ترا

این زندونی که ساختی رو میخوام از حبسش درآم

از حبسش درآم

تنگه قفسش برام

ولی من میخوام از پسش برآم

پ.ن2:شدیدا محتاج دعاتونم

التماس دعا


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394برچسب:, | 16:34 | نویسنده : پریشاد |

از نگاه کردن به لیست درسام تو عید واقعا استرس میگیرم تا امروز نتونستم بیشتر از 10% کارامو بکنم بقیه همش موندن اخه کودک درونم دلش میخاد از تعطیلاتش لذت ببره ...

یک کلام:درس زیاد در تعطیلات عید خر است...


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 6 فروردين 1394برچسب:, | 13:8 | نویسنده : پریشاد |

هلو مای فرندززززززز خوبین ؟؟؟

هفته ی پیش نتایج اومد زیاد راضی نیستم چون رتبم نزول کرده(!!!!)ولی اگه واقع بینانه نگاه کنم خیلی وضعم از بقیه بهتره.خب چیکار کنم من واسه چیزی که مهم نیست و دوستش ندارم نمیتونم وقت بذارم واسه همینه که شیمیو زیست و ریاضی و هندسه و درس های اختصاصیم عالین(20)و از عمومیام دینی و عربیم20 هست بقیشو نمیدونم جغرافی و دفاع و اینارو در طول سال کلا نخوندم تو ترم نشستم خوندم همشونم 19 شدم معدلم هرری افتاد پایین....در حالیکه رتبه بالایی زیست و شیمیش 18 هه اونم با کلی ارفاق تو مستمر و اینا اومده این درسای مسخره رو 20شده... ولی مهم نیست....

استارت ترم دومم با یه هفته تاخیر زده شد امیدوارم این یکی دیگه مثل ترم اول نشه و بتونم  حقمو از اونیکه حقش نیست بگیرم(بعلهههههه)

هفته ای که گذشت کلا هفته ی خوبی نبود یعنی اصلا هفته ی خوبی نبود برای من هر روزش با آه و اشک گذشت امیدوارم هفته ی خوبی داشته باشیم هم من هم تک تک شماها

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:, | 15:16 | نویسنده : پریشاد |

سلام....

گذشت 1 ماه تمام امتحانات ترم (البته هنوز یکیش مونده)و گذشت و گذشت و گذشت سخت و اسونشو دیگه نمیدونم فقط دعا کنین زحمتام هدر نره خیلی سختی کشیدم...تصمیم گرفتم بعد امتحان اخری که قراره چهارشنبه بدیم دیگه بیخیال همه چیزایی بشم که تواین 1ماه واسش جنگیدم میخوام دوروز تو بیخیالی کامل باشم بعدش برگردم تو میدون ....اصلا میخوام دوروز کرکره ی زندگشمو بکشم پایینو بی استرس زندگی کنم....هرچند شنبه لیگ داریم ولی.....

شاعر میگه:اونی که میکنه خطر پاک تره ، میبره اونی که میمونه عقب آخرش
هییی فکر کنم امیر تتلو این اهنگ من رو دقیقا واسه حال این روزای من خونده چ حرفایی میگه

.....

دعا کنین شدیدا نیازمندم

راسی بعد امتحان چهارشنبه میریم سینما یه هوایی بخوریم....

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:, | 14:38 | نویسنده : پریشاد |

باورکنین تا همین صبح که تشییع کردند من باورم نمیشد که صداشو از دست دادیم..هرچند مرتضی پاشایی همیشه تو دلمون هست ابدی...همیشه....تسلیت میگم به همه داغ بزرگی بود...واسه شادی روحش صلوات..

مرتضی پاشایی, بیوگرافی مرتضی پاشایی, عکس های مرتضی پاشایی

  


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 25 آبان 1393برچسب:, | 16:27 | نویسنده : پریشاد |

سلام بر همه!

چقد اینجا سوت و کور شده یاد روزای تابستون افتادم یکم خجالتم خوب چیزیه ها...

1)جونم براتون یگه امسال درسامون واقعا سخت شدن سخت نمیشه گفتا درسای چرتمون خیلی زیاد شدن جای اینکه بشینیم زیست و فیزیک بخونیم میشینیم جفرافی و دفاع میخونیم و واقعا بعضی درسا اذیتمون میکنن و به میمنت و مبارکی کل کلاسمون کارنامه ی ماه مهر خوشگل گلکاریش کردن و قرار بر این شده که 15 ابان که کارنامه هامونو میدن یه اتوبوس بگیریم و یکم ماکرونی و برنج و روغن و اینا بندازیم تو اتوبوس د برو که رفتیم یه چند روز بریم بالای کوهی پشت کوهی دشتی بیابونی تا ابا از اسیاب بیفته و برگردیم جبران کنیم!!!!!

2)چقد دلم واسه دنیای مجازی تنگ شده بود ادم وقتی از دنیای حقیقی زده میشه بیشتر دلش میخواد تو دنیای مجازی باشه...

3)الان چند روزه این اهنگ تو تو دید من نیستی...تتلو ذهنمو مشغول کرده چقد اهنگ قشنگیه....

4)اومدن ماه محرم و عاشورا و تاسوعا رو هم به همه تسلیت میگم محتاج دعاهاتونم دعام کنین

بابای همه


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 18:42 | نویسنده : پریشاد |

بله!!!!عرضم به خدمتتون که دگر باره مدرسه و رنج و بدبختی و تلنگر شروع شده و امروز بنده اولین تلنگرو از معلم عزیزمان در درس شیمی خوردم(نوش جانم)و از امروز تصمیم برا این شده که عینهو بچه ی اقا بشینیم پای درس و مشقمون تا دیگه از این تلنگرا نخوریم...بعد جونم براتون بگه که درسامون امسال بسییییییییییی سخت شدن و معلمامونم ماشااله یکی از یکی خوش اخلاق تر ....حالا از اینا بگذریم قراره چهارشنبه بریم اردوی درسی یعنی میریم جاییکه تا پارسال میرفتیم توش عشق و حال(اردوی گردشی)امسال میبرنمون بشینیم در دامان پر مهر طبیعت درس بخونیم تا شاید ......

و اینکه یادش بخیر روزایی که نصف شب میخابیدیمو نصف ظهر بیدار میشدیم و از بیکاری گله میکردیم البته بنده هنوزم از بیکاری متنفرم ولی انصاف نیست انقدهههههههه درسامون امسال فشرده و سختن که پدرمون از همین الان داره درمیاد

باربط:امسال من گفته بودم با خوشحالی درسامو میخونم ولی امروز به این نتیجه رسیدم که داشتن درجی کمی از افسردگی تو درس خوندن خودش خیلی موضوع حیاتی هستش و ادم شاد و شنگول اصولا کودک درونش اجازه ی درس خوندن بهش نمیده...

بارط:دیگه خدافظ برم سر درس و مشقم...

دعام کنین شدیدا نیازمندشم.....

باشد که رستگار شوم...


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:, | 16:13 | نویسنده : پریشاد |

دیشب ست اول و دوم که لهستان با امتیاز تماشاگرانش تونست مارو ببره و انصافا بد باختیم

ولی ست سوم و چهارم و پنجم واقعا کارمون عالی بود.یه بازی پر از استرس و هیجان که مطمئنا واسه بیماران قلبی واقعا خطرناک بود و البته من و فائزه هم که چندتا سکته ی ناقص پشت سر گذاشتیم...ولی واقعا حقمون باخت نبود ما باید میبردیم..

ولی نباید از تلاش دلاورانمون گذشت..مهم اینه که شما تلاشتون رو کردین و همیشه تو دل مردم ایران جا دارین...الهی درد و بلای والیبالیستامون بخوره تو سر فوتبالیستامون والا با اون بازیاشون...

 

خسته نباشید دلاوران....

عکس: لحظه تلخ یک تلاش دلاورانه


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:, | 13:37 | نویسنده : پریشاد |


من انشایم را با نام خدا اغاز میکنم.

ما صبح های تابستانمان را تا لنگ ظهر در خواب های رنگ رنگی و کابوس های امتحان زبان فارسی و هم چنین مطالعات سپری میکنیم سپس بیدار شده  آبی به چشمان نیمه بازمان زده و سر صبحونه مینشینیم و چند لقمه ای خورده و راهی دنیای مجازی میشویم و پس اندی وب گردی به کانون داغ خانواده باز گشته و نهارمان را تناول میکنیم.

پس از نهار تصمیم میگیریم از این علافی بیاییم بیرون و اندی هم درس میخوانیم و تفریحات سالم میکنیم و سپس مینشینیم تا خود عصر فیلم های چرت و کتاب های از اون چرت تر رو میبینیم و بعد از اینکه حوصله یمان حسابی سرریز شد دوباره به دنیای مجازیمان باز میگردیم و از پشت این ویترین های چشممان(عینکم)به دنیای مجازی خیره میشویم.

عصر طی یک عادت همیشگی ساعت 7 همراه با خانم والده راهی پیاده روی میشویم و یک صفایی به روح و روان خویش داده و سپس به بیت خویش بازگشته و پس از تناول شام،تا نصف شب نشسته و ادامه ی فیلم های چرتمان را میبینیم و از اونجایی که عادت کردیم روی کتاب هایمان خوابمان ببرد و همین طور شبانگاهان همین جور یک هویی سلول های خاکستری مغزمان آلرت میشود مینشیم و کمی درس خوانده و زان پس به خواب خرگوشیمان فرو میرویم....

اصلا برنامه رو حال میکنید؟؟؟میبینید چقدر هزار ماشاله پر باره؟؟

بی ربط نوشت:اهنگ وب از قیصره...با اینکه یکم قدیمی شده ولی من خیلی دوسش دارم...واااای که چه خاطره های خوبی با این اهنگ دارم..


موضوعات مرتبط: زندگی من ، طنز نوشت ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 شهريور 1393برچسب:, | 18:21 | نویسنده : پریشاد |

سلام دوستان

خوبید؟؟؟خوش میگذره؟؟؟

از احوالات منم بپرسید دقیقا این شکلیم:brains icon

1)خب همین اول پستی دستاتونو ببرین بالا یه دعایی بکنم همتونم بگین امین:

خدایا خداوندا به همین برکت قسم من و دوستانمو بیکار نکن بیکاری بد دردیه

بگین امین

اصلا این تعطیلات طولانی حوصلمو سر برده مخصوصا از پنجشنبه که کلاسامون همشون آف شدن

من میخوام امروز یه انتقادی کنم از این سیاست اموزش و پرورش کشورمون اخه سه ماهم شد تعطیلات نمیگم تعطیلات بده ولی به جا دیگه میبینی 9ماه میزیم مدرسه روزگارمون سیاه میشه ارزو میکنیم زود تعطیلات شروع بشه تعطیلاتم که شروع شد اونقدر طولش میدن که بازم روزگارمون سیاه میشه دوباره ارزو میکنیم که مدرسه ها باز شه اخه این چه وضعشه؟؟؟یه تعادلی گفتن http://icons.iconarchive.com/icons/bad-blood/yolks/48/omg-icon.png

بگذریم

سر شمارم درد اوردم

2)هی دوروز پیش روز پزشک بود و اعتماد به نفسمون واقعا به من ثابت شد از ساعت4 صبح تا خود شب نزدیک به 40 نفر اس زدن روز پزشک مبارک یعنی اعتماد به نفس نیستا اعتماد به سقفه والا

3)ماشاله هزار ماشاله این روزا درسمم گذاشتم کنار دیگه حوصله ی درس خوندنم ندارم بجز کمپبل که یار همیشگی منه و نمیشه اونو کنار گذاشت با اینکه معلم عزیزمان(!!!!) اصطلاحا مارو پیچونده و گفته بیخیال کلاس المپیاد تو تابستون از پاییز میام ولی بنده یه تنه بصورت اول شخص مفرد نشستم المپیاد میخونم یعنی خنده دارا فکر کنید بار اول که میخونم انگار مریخی نوشته بار دوم اسپانیولیه بار سوم انگلیسی بار چهارم پنجمم یواش یواش تبدیل به فارسی میشه تازه میفهمم چی میگه خلاصه سرتونو درد نیارم یه صفحه خوندم یه ساعت طول میکشه (اخه خیلی سختن چیکار کنم؟؟؟بدون معلم خودشم)

4)این ماجرا روغن پالم و اینام کلا ناامیدم کرده یه دونه شیرو با خیال راحت میخوردیم که اونم هزار ماشاله اونطوریش کردن 

5)مواظب خودتون و خوبیاتون باشین

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 3 شهريور 1393برچسب:, | 11:45 | نویسنده : پریشاد |

یکی به من بگه این داداشه من دارم؟؟؟؟

شما فکر کنید خواستم باهاش بازی کنم خودمو زدم به مردن اومده بالا سرم میگه:وااای ابجی چت شده؟؟؟مردی؟؟؟بعدش دیده جواب نمیدم اومده به قلبم شوک میده بعد دید که نه اصلا پا نمیشم برگشته میگه ::ابجی مردی؟؟؟ههههه پریماه(ابجیم)بیا بیا ابجی مرد حالا میتونیم بریم کتاباشو برداریم

منم در اون لحظه::

----------------------------------------------------------------------------------------------

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, | 13:2 | نویسنده : پریشاد |

 

 

این شبا یه حال دیگه دارن باید بخشید و بخشیده شد

منکه همه رو بخشیدم حتی کسایی که خیلی در حقم نامردی کرده بودن و شاید تا چند روز پیش اسم اونا که میومد من میگفتم تو قیامت جلو پل صراط منتظرمشونم خرشونو بگیرم ولی الان بخشیدم تا خودم اروم شم

شماهم هر بدی و خوبی ازمن دیدین حلال کنین و ببخشین

باشد که رستگار شویم.....لبخند

التماس دعا...خجالتی

 

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، خدای نامه ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, | 15:59 | نویسنده : پریشاد |

جام جهانی تموم شد و المان موفق شد قهرمان این جام شه هرچند خیلی دلم بحال مسی بیچاره سوخت عمیقا دلم میخواست ارژانتین قهرمان بشه ولی خب المان حقش بود

ولی به هر حال مبارکشون باشه

داشتم فک میکردم جام جهانی بعدی چقد همه مون بزرگتر شدیم و احتمالا فائزه داره دندون میخونه،مهدیه رفته پزشکی،آیلی هم (100درصد)داره دندون میخونه و منم خدا میدونه یا دارم پزشکی میخونم یا ....فریاد

شایدم دلم واسه این روزا تنگ شده باشه ولی تجربه ثابت کرده که دلم تنگ نمیشه چون یاد جام جهانی 4 سال پیش که میفتم اصلا دلم نمی خواد برگردم به اون 4 سال پیشآرام

به امید 4سال دیگه....


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, | 12:41 | نویسنده : پریشاد |

با عرض سلام و ادب

تابستون ای تابستون ای تابستون همه ی بچه ها خوشحال و خندون

remeber sumer remeber my life warning for you shining for you(اهنگ سامر علی کیانی)

اول پست دوتا اهنگ مناسبتی گذاشتم واسه تابستونه

وااای من چند روز پیش خجسته روز تولدم بود(10تیر)جا داره از همین جا صمیمانه به خودم تبریک بگم بالاخره در چنین روزی متولد شدیم و پا به عرصه ی این دنیا گذاشتیم(اصلن مهم نبود کیا یادشون بود کیا نبود من خودم تو این روز خوشم هی به خودمم تبریک میگم جای همه هههههه)

اوه اوه معلم ریاضی اقای نون 87 تا تست داده گفته واسه 2شنبه حل کنید من از دیروز همش15تاشو حل کردم اصلن حوصلشو ندارم از یه طرف دیگه شیمیم گفته امتحانه واااااااای باشد که رستگار شویم(واسه رستگار من شدیدا دعا کنید)))

توصیه ی شنوایی من این روزا از صب تا شب دارم این اهنگ این عشقه از سامی بیگی گوش میدم(البته لازم به ذکره که من از سامی بیگی خیلی بدم میاد خودمم نمیدونم چطوری از این اهنگش خوشم اومد)ولی در هر حال اهنگ خوبیه صب و شب روزی40 بار بهش گوش بدین

و اینکه اهنگ جدید مرتضی پاشاییم محشره ....

 

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 11:59 | نویسنده : پریشاد |

سلام سلام

خوبین؟؟؟؟

اول پستی)فکر کنم این اولین پستمم تو سال جدید تو این وبلاگه

دوم پستی) امسال ظاهرا سال خوبیهتا اینجاش خدا بقیشم بخر کنه

اصل موضوع:امسالم به هر شکل و روال بود گذروندیم قطار امسالم با سرعت رد شد و رفت مثل همه ی سال های قبلی و فقط خاطرات تلخ و شیرینمون موند

من دوباره با افتخار شدم رتبه یک کلاسمون البته واقعا این ترم سوالا خیلی سخت بودن و از همین تریبون جا داره از تمام معلمین گرامی تشکر کنم بابت امتحانایی که 5 نمرشون از کتاب بود 15 نمرش خارج از کتاب (هرچند همه ی نمره های من سر گیج بازی خودم رفته مثلا سوال گفته نیست من است خوندم یا نصف سوالو جا انداختم و ....)

به هر ترتیبی بود گذشت ولی انصاف نبوددمردد

امروز دومین روز تابستونه و کلی برنامه ریختم واسه این تابستون امیدوارم تابستون خوبی برای همه باشه

پاپستی:آدم تنها مخلوقی است که نمیخواهد همان باشد که هست.

پی نوشت:راستی جام جهانیم شروع شده واقعا ایرانم فوث العاده و فراتر از انتظار بازی کرده تا بحال منکه باورم نمیشد ایران بتونه جلوی ارژانتین پر ستاره اینقدر خوب بازی کنه واقعا دمش.ن گرم گل کاشتن ایشال برم مرحله بعدی اونجاهم خوش بدرخشیم

خدافظ


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, | 14:50 | نویسنده : پریشاد |

سلام

1)تقزیبن15 روز مونده تا عید و بنده حتی یه جفت جورابم نخریدم واسه خودم دلیلشم فقط نبود وقته وقت دلم خوش بود فردا برم خرید که اونم فردا که (مثلن تعطیله)از 8 صبح تا 5 بعد از مدزسم البته این سومین5 شنبه ای که برنامم این شکلی میشه

2)در دوهفته ی اخیر اینجانب فقط امتحانی مختلفو میدادم از المپیاد و لیگ علمی(ما بهش میگیم پارا المپیاد)تا روزی 2 تا امتحان کلاسی،و بعد از امتحانم که افسردگی و دپرسدگی و ناامید شدن از دست این معلما.....

3)و اما برنامه ی صبحونه:ما و 12 تن از بجه های گل کلاسمون خاستیم یه کار ابتکاری انجام بدیم و صبا تو مدرسه صبحونه بخوریم

هر روز که میخایم از سرایدارمون نونمونو بگیر تا وقتی صبحونمو بخوریم و جمع کنیم این خانوم ف.م معاونمون درست 8 بار میاد و هر دفعه یه تیکه ای میندازه و میره و کوفتمون میکنه اولین جمله هم همینه که بازم زیافت راه انداختین(منظورشون نون و پنیر و چاییمونه) و خلاصه اینکه رو اعصابمون پیاده روی میکنه اول صبی نکته ی جالب ماجرا اینجاس که همه ی مدرسه مدیر و معلماو همه این کار مارو تحسین میکنن بحز این خانم ف.م که لج کرده با ما

البته بچه هام کم نمیذارن و قرار گذاشتیم بعد عید که هوا بهتر شد بریم حیاط بشینیم صبحونه بخوریم و بعضی روزاییم که کلاس داریم تا عصر کبابم باد بزنیم تو حیاط .....بعله...............(البته کبابو شوخی کردم

4)الانم دارم اهنگ مدار صفر درجه ی علیرضا قربانی رو گوش میدم(بله منم بعضی وقتا اهنگای قدیمی سنتی گوش میدم)

خیلی اهنگ توپیه اگه خاستین برین از اینجا دانلود کنین:http://yekava.com/music-21450.xhtml

5)خدافظ


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, | 15:45 | نویسنده : پریشاد |

سلام سلام سلام

خب اومدم گزارش این یه ماه نبودنمو بدم

1)همونطور که اطلاع دارین ماه گذشته یعنی دیماه فصل شیرین امتحانات بود و من از سه ماه پیش در فکر کولاک راه انداختن بودم تو این ایام و همچین دلم میخواست کلهم اجمعین همه رو دست به دهن بذارم

اما

درست از یه روز قبل شروع امتحانات بنده انواع بلاها بصورت پکیج از بلاهای انسانی گرفته تا سرماخودگی شدید سرمن نازل شد و چشمتون روز بد نبینه من از دوتا امتحان(فیزیک و عربی)موندم اصلن به شدتی افسردگی گرفته بودم که دیگه کلن بیخیال دنیا شده بودم از صبح تا شب جملات الهام بخش میخوندم و شکست مقدمه ی پیروزیست و این جور چیزا تو مدرسه هم که تا حرف معدل و رتبه و اینا میشد من از کوره درمیرفتم و میگوفتم من اگه معدلم 19.30 به بالا بشه باید خدارو شکر کنم رتبه که فدای سرم اوضاع به همین منوال میگذشت که روز چارشنبه کارنامه ی بچه هارو دادن و رتبه مشخص شد(و من دپرسدگیم چند برابر حادتر شد) و من از اون جاییکه هنوز دوتا امتحانمو نداده بودم مال من مونده بود بعد امتحان دادنم گذشت و گذشت تا رو دوشنبه کارنامه ی منو دادن و من دقیقن این شکلی شدم517321_LaieA_052.gifبعدشم این شکلی شدم 305619_serbiamonte.gif و تا دو روزم اینشکلی بودم465210_clap.gif

اصلن به هیچ وجهی باورم نمیشد شدم رتبه ی یک کلاس و دو مدرسه که فردا یکی از نمره هام اشتباه شده اونم درست کنن میشم رتبه ی یک مدرسه واقعن این که میگن از تو حرکت از خدا برکت اینه ها من تو اون شرایط مریضیم که روزی دوتا امپول میزدم و با اون وضع امتحان میدادم وضعم این شد

بگذریم

.

.

2)هوا ی تبریزم دوباره بشدت سرد شده و ادم قندیل میبنده بیرون ،داشتم سایت هواشناسی نگاه میکردم نوشته بود این هفته سوز و سرمای شدید قراره بشه خدا بخیر کند

3)یه خبر ورزشیم این که امروز سرمربی سابق تراکتور دوباره برگشت و سرمربیگری تراکتورو به عهده گرفت دقیقن ایشون:

4)"نترس، خدایی اون بالا هست که بهترین تصمیم گیرنده هست برای بنده هاش

اعتقاد دارم که خدا برای بنده هاش جز خوبی نمی خواهد....

راهم رو میرم....و به قسمتش راضیم....و کمک و مددش

از راهی که میری...نه خسته شو....نه دلسرد....."

 

از گفته های .....

5)خداحافظ....


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, | 16:25 | نویسنده : پریشاد |

سلام

اینکه میگم استرس فک نکنین من همیشه جزو ادمای استرسیما نه فردا به سلامتی امتحان زیست داریم البته خودمون گفتیم بگیره الانم اومدم نت یه خورده اعصابم راحت شه برم بشینم بخونم اونم نه یه ذره الان30 دفیفههههههههههه هست نشستم پای نت

خدا فردارو بخیر کنه......یا به قول فرشته خانم باشد که رستگار شویم

البته اینجا جا داره از سرعت بالای اینترنتم تشکر کنم واقعن شرمندمون میکنن با این سرعت

امروزم ازمون داشتیم انصافن این دفعه اسون بود خیلیم اسون بود نسبت به دفعه ی پیش

خب دیگه برم تا الانشم که تو این نت بودم عذاب وجدان کافی دارم

التماس دعا امتحانا تو راههههههه


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, | 16:36 | نویسنده : پریشاد |

وااااای خودمم باورم نمیشه چقده زود گذشت اذرم داره میرسه

بله بله

سلاممممممممممممممممممممم

امیدوارم حالتون حسابی خوب باشه ابم تو دلتون تکون نخورده باشه ایشاله

منم هییییییییییییییییییی اندکی خوبم اندکی بد (به قول یکی از دوستان کمی تا قسمتی ابری)

اول اینکه الان 3 روزه بهم یه سرماخوردگی شدیدی خورده روز اول داشتم میمردم روز دوم هم همین طور ولی امروز همچین یه نمه بهترم حالا فک کنین تو این سرماخوردگی هر روز امتحانم داشتم ادبیاتم اون روز امتحان داشتیم خدا شاهده چشام باز نمیشد به زور خودنم البته خوب دادم امتحانو به قول زکیه:ما چقد بدبختیم؟؟؟؟؟نععععع؟

هییییییی بگذریم

واحدهاي پولي ايران :
ريال ، تومان ، چسب زخم ، رنگارنگ ، آدامس شيک و خورده ندارم(^ــــــ^)

(4 جوک (بابت تنوع گذاشتم زیاد به امتحان فک نکنیم))

اخه نمیشه خدایی فرض کنین امروز ریاضیمون میخواست تاریخ امتحان معین کنه گفتیم خانوم هرروز امتحان داریم به جز4 شنبه اونروزم شما لطف کنین امتحان بگیرین(بعله یه همچین دانش اموزای خوبی هستیم ما!!!!!)

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﻨﮕﺮﺩ ﺗﺎﺑﺒﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﺎﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍﺍﺯﺕ ﺑﯿﮕﯿﺮﺩ....(شکسپیر)

راسی خدا نصیب همتون بکنه خداروشکر داره یه مدت بارون میاد تبریز کلی حال میکنیم البته از اون کسی که بهم سرماخوردگی داد نمیگذرم چون نتوستم برم زیر بارون و فقط نشستم تماشا کردم

فعلا خدافظ شوما

برم بشینم ترکیبای کربنی رو بخودنم فردا اقای محمد زاده نیاد ضایمون کنه

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:, | 16:27 | نویسنده : پریشاد |

به به اولین بارمه که تو لوکس بلاگ پست میذارم بقیه ی مطالب عینا کپی شده از بلاگفاست

و اما سلام خوبین ؟؟؟

عرضم به خدمتتون که این هفته ای که گذشت اینجاب و خیلی از شماها که خبرشو دارم امتحان داشتیم مال ماهم که قربون خدا برم روزی دوتا حداقل امتحان داشتیم دوتا هم ورقه میدادن ماهم این وسط مونده بودیم استرس کدومو بکشیم(نا گفته نماند که هفته ی پیش روهم کلی امتحان داریم )

شرح بعضی از امتحانت مهمم به شرح زیره(جمله رو حال کن)

(خدایا من چرا این قدر لفظ قلم شده؟)

1)فیزیک:19 با تشکر بسیار زیاد از معلم محترم خانم متموله(سعی نکنین نمیتونین اسمشو بخونین)اخه یکی به من بگه من چیکار کنم خدا شاهده سوالی که کل کلاس نتوسته بنویسه رو من معادلشو نوشتم تا اخرشم حل کردم اومدم اخر سر که جواب نهای رو باید بیارم h+50رو دیدم h*50 به خاطر همینم نمرم رفته

2)شیمی :خوب شدم خدارو شکر 19/5(تنها معلمی که خیلی ازش خوشم میاد به دلایلی خیلی باحاله درس دادنشم توپ توپ خانم خاکسار گل گلاب)

3)دین و زندگی 20

4)ریاضی 20(معلم ریاضیمون سر کار خانم فرشیم خیلی باحاله انصافن تا یکم سر و صدا کم میشه شروع میکنه میگه باز هم خواب ریاضی دیدم خواب خط های مواززی دیدم ...(البته با لحن خودش میچسبه))

5)زیست شناسی(درس مورد علاقم)(معلمون با اینکه خیلی خیلی سخت گیره ولی انصافن من ازش خوشم میاد درس دادنش توپ توپ )امتحانم ازمون گرفته فقط تست بردمون سالن اجتماعات صندلیامون با 3 تا کاشی فاصله چید و امتحانشو گرفت اونقد حال داد که نگو من فک کنم همشو درست زدم البته 2 شنبه مشخص میشه

6)بقیه هم بی خیال زیاد درسای مهم نبودن

و اما من دیروز یه موضوع بسایر مهم کشف کردم دیدن حال و حوصله ندارزین نسکافه بخورین من دیروز اصلن حال و حوصله ی درس خوندن نداشتم داغون داغون بودم امروزم امتحان داشتیم فقط یه لیوان نسکافه خوردم تا ساعت 12 شب نشستم درس خوندم

راسی راسی من همین جا از پشت این تریبون اعلام میکنم اگه فرزاد فرزین یه جا کنسرت داشته باشه من میتونم اهنگ ماه عسلشو عین خودش بخونم والا بس که این مدرسه ی روشن فکر ما این اهنگ رو پخش میکنن الان یه چند هفته ای میشه که طی یک عملیات انتهاری مدرسه ی ما دست به خلاقیت زده تو زنگ تفریح موزیک پخش میکنن همه ی موزیکاشم مال فرزاد فرزین و مهدی یراحی ومحسن چاوشیه یک در میونم اهنگ ماه عسل فرزاد فرزینو پخش میکنن

همین الانم احساس میکنم داره تو مخم فرزاد فرزین میخونه (والا!!!)

مردد

 روایت است که: اگر لقمان و ایوب با اینترنت ایران کار می کردند ایوب صبرشو از دست میداد و لقمان ادبشو.

لبخند

خوب دیگه خوش باشین

+بای


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:, | 17:7 | نویسنده : پریشاد |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.